- نویسنده : شفیق فکه، شبکه ایثار
- 01 مه 2024
- کد خاطره 15410
- 672 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
هوالعزیز
روز معلم شد یاد خاطره سید ناصر یاسینی معلم جنوب شهر تهران از محله اتابک افتادم.
جنگ که شروع شد از تهران روانه اهواز و سپس خرمشهر و به جمع گروه فدائیان اسلام به فرماندهی شهید سید مجتبی هاشمی پیوست. بعد از گذشت ۳۴ روز که علیرغم مقاومت جانانه رزمندگان، ولی شهر به اشغال دشمن در آمد. به آبادان آمدیم تا در این نقطه دفاع کنیم و نگذاریم شهر توسط دشمن اشغال نشود.
پس از درگیری در نخلستان های روستای سادات دشمن را تعقیب کردیم. دشمن در بیابان های شمال روستای سادات نتوانست مقاومت کند و مجبور به فرار شد که در نتیجه تعدادی از خودروهای دشمن در رمل ها گیر کرد و در منطقه جا ماند.
لندرور گروه آدمخواران دست من بود سید ناصر یاسینی گفت قاسم بریم ماشین بجا مانده عراقیها را از رمل بکشیم بیرون و بیاوریم.گفتم رمل است نمیشه.
باغضب نگاهی کرد دوباره گفت. من امتناع کردم صدایش را بلند کرد گلنگدن کلاش را کشید و انگشتش را گذاشت روی ماشه گفت میری یا نه؟
ترسیدم. شروع کرد به من ایراد گرفتن و غر زدن .
دنده چاق کردم با سلام و صلوات رفتیم جلو ماشین، طناب بستم چند بار کشیدم ولی نشد. زمین زیر لاستیک گود شد آمدم پائین گفتم ناصر خودم دارم میتپم. چشمش به کامیونی افتادکه از دور داشت میرفت گفت تیز برو اونو بیار.گفتم ناصر نمیشه زمین رملیه گفت برو حرف نزن رسیدم به کامیون با اسلحه رفت پیش راننده، بنده خدا ترسید ناصرگفت کاری ندارم بیا ماشین را بکش. دوباره گفتم ناصر نمیشه یارو شخصیه گناه داره ماشینش بمونه بلنده عراقیها میزنن گفت بزنند یاالله حرکت کردیم آمدیم طناب بستیم.
چند بار کامیون کشید ولی بکسباد کرد. گفتم ناصر نمیشه. با خونسردی کامل گفت خوب ولش کن. حال من گرفته شد که چی، اینهمه
منو تهدید کرد، وقت را تلف کرد، آخرم هیچی.
ناصر گفت بریم غذای بچه ها را بیاریم دیر میشه.
القصه:
چندی بعد درتاریخ۲۲بهمن ۱۳۵۹ درهمان منطقه که ماشین عراقی گیر کرده بود درحال رانندگی و غذا دادن بودکه براثرترگش خمپاره دشمن شهید شد.
روحش شاد ۱۲فروردین سالروز شهادت آیتالله مطهری روز معلم به این شهید مجاهد تبریک باد
قاسم صادقی راوی و شاهد