سما1364
زندان الرشید علیرضا بچه تربت حیدریه از ناحیه سر تیر اصابت کرده بود و هر دو چشمش نابینا شده بود . بعد از ده روز اصرار زیاد به نگهبانها منتقل شد به بیمارستان و همانجا شهید شد و ساعت مچی ایشان بدست من افتاد. تو اردوگاه ساعت کارایی زیادی داشت تحویل مسئول نظم و نوبت حمام و توالت به برادر مسلم گلستانی دادم که از بهترین دوستان فداکار و ایثارگر بود یک روز قفل بندساعت خراب شد تا اینکه علی ابلیس مسئول حانوت تحویل دادم هر وقت رفت مرخصی درست کند بعد از یک هفته رفت مرخصی زمانی که آمد یک بند پلاستیگی انداخته بود و بجای دست مزد یک شانه چوبی درست کردم که برای عیالش ببرد:مدل و شبیه همان شانه رو الان ساختم تا یادی شود از اون لحظه.
عباسعلی مومن
شهرت: عباس نجار
🔹آزاده تکریت ۱۱
منبع خاطره: موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان
http://www.khaterateshohada.ir/?p=14730