گروه : خاطرات آزادگان / دفاع مقدس
- نویسنده : شفیق فکه، شبکه ایثار
- 07 سپتامبر 2021
- کد خاطره 13810
- 641 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
شهید برونسی ۱۳۸۱
نیروی خط شکن عملیات والفجر ۸، لشکر ۲۵ کربلا بود که می بایست با نیروهای غواص خود از اروند میگذشت و خودش را به آن طرف آب می رساند. در این مرحله از عملیات، لشکر ۱۷ در کنار اروند حضور داشت و ما ناظر بر انجام مرحله اول عملیات بودیم.
طراحی عملیات والفجر۸ به بهترین شکل ممکن انجام و تمام جزئیات در آن محاسبه شده بود. طراحان عملیات والفجر ۸ برای جلوگیری از اختلال در ماموریت لشکرها، گشت، شناسایی، شکن خط، و پاکسازی دژ در لبه اروند را به لشکر ۲۵ کربلا واگذار کرده بودند. از نیروی گشتی و شناسایی لشکر ۱۷ دراین ماموریت استفاده نشده بود؛ ازما در عملیات فریب استفاده بودند. هنرمندانه، نه تنها دشمن، که خود ما را هم فریب داده بودند.
در ساعت ۲۲:۱٠روز، بیستم بهمن سال ۱۳۶۴ شاهد بزرگترین و پیچیده ترین عملیات تاریخ جنگ هشت ساله بودم. گردان های لشکر ۱۷ در قایق ها آماده حرکت بودند. غواص های لشکر ۲۵ کربلا به آب زدند. قرار بر این بود که تحت هر شرایطی از اروند عبور کنیم.
بیشتر از یک ساعت از شروع عملیات گذشته بود، اما هنوز تیربارچی دشمن از آن طرف اروند روی آب آتش داشت، پیگیر شدم و با گلوله ۱۰۶ نیروهای ادوات لشکر ۱۷، که از این طرف آب شلیک شد، تیربارچی دشمن خاموش شد.
قبل از روشن شدن هوا، همراه با آقای میرجانی، یک موتور داخل قایق گذاشتیم و از اروند گذشتیم. وارد شهر فاو شدیم، هر کاری کردم موتوری که برده بودیم نشد. گشت کوتاهی زدم و یک موتور عراقی پیدا کردم. در همان ساعتهای اول گشتزنی در فاو، متوجه قدرت و توان طراحان این عملیات شدم.
با افتخار از حاج عباس محتاج یاد میکنم؛ فردی که در جایگاه فرمانده قرارگاه، نقش موثری در طراحی و هدایت این عملیات پیچیده بر عهده داشت. بخش کوچکی از آن کار بزرگ که انجام شد را خود شاهد بودم و از ایشان شنیدم که گفتند: «برای انجام چنین عملیات پیچیده ای اقناع کردن ردههای مختلف کار سختی بود. در نشست های متعدد، از رده های بالا تا فرماندهی گردان ها را وقت گذاشتیم و به اقناع رساندیم،»
عملیات والفجر ۸ با این اندیشه مدیریت شد؛ اقناع سازی مسئولانی که قرار بود جنگ را پشتیبانی کنند و نیروهایی که قرار بود در عملیات شرکت داشته باشند. ایشان میگفت: «ما باید در منطقه ای عملیات میکردیم که نیروی زرهی دشمن را ناکارآمد می کردیم. در دو عملیاتی که در گذشته انجام شده بود( بدر و خیبر) ما در عملیات آبی ـ خاکی و در استفاده از قایقهای تندرو به ورزیدگی خاصی رسیده بودیم و در عملیات آبی ـ خاکی به مزیت نسبی دست یافته بودیم.
عراق در جنگ زرهی نسبت به ما برتری داشت. ما باید در جایی می جنگیدیم که مزیت نسبی دشمن را از کار بیندازیم و از مزیت نسبی خودمان بهره بگیریم. این یکی از هوشمندی هایی بود که در انتخاب منطقه عملیاتی والفجر۸ به کار برده شد.
حاج عباس محتاج میگفت:« دو عنصر اصلی که در پیروزی عملیات فاو نقش اساسی داشت، عبارت بود از:
۱ــ ایمان به خداوند تبارک و تعالی؛ محدودیت های زیادی برای گذر از اروند داشتیم. توکل، ایمان، و امیدواری در سطوح مختلف، دلیل مهمی در به نتیجه رسیدن بود.
۲ـ تلاش شبانهروزی و دانش در تمام سطوح، مهندسی می بایست پانزده لشکر، توپخانه، عقبه ها، پدافند ها، بیمارستان ها، اورژانس ها، و قرارگاه ها را مستقر می کرد؛ کاری که بدون تلاش و دانش ممکن نبود.»
مهندسی کار بسیار گستردهای انجام داد. ارتفاع جزر و مد رودخانه اروند ۴ تا ۵ متر است. و مهمتر اینکه جریان آب باید به گونه ای محاسبه میشد که غواص بتواند نقطه رهایی را ترک کند و از جای مناسب سر در بیاورد. جریان آبی که در اروند داشتیم، چیزی نبود که غواص بتوانند با آن مقابله کند، بلکه باید از جریان آب بهره می گرفت؛ یعنی باید خود را در جریان آب رها میکرد. غواص ها در یک نقطه بالاتر رها می شدند. محاسبه شده بود نقطه خروج شان از رود اروند، همان نقطهای باشد که پیش تر شناسایی شده و معبر قرار گرفته بود که به محاسبات بسیار دقیقی نیاز داشت.
حاج عباس محتاج که مردم شهر قم او را یک نظامی دانشمند و یک سیاست مدار مردمی میشناسند، پس از ماه ها تلاش شبانه روزی، شاهد پیروزی عملیات والفجر ۸ بود و در حالی که طعم شیرین آزادی فاو را مزه مزه میکرد، روز چهارم یا پنجم عملیات به شدت مجروح و از منطقه خارج شد.
این حجم فعالیت مهندسی که حاج عباس محتاج به آن اشاره داشت، با توجه به اصل غافلگیری و عملیات فریب انجام شد؛ در غیر این صورت تصرف فاو ممکن نبود.
دشمن از طریق سه جاده فاوـ البحار، فاو ـ بصره، و فاو ـ ام القصر،پشتیبانی لجستیک شهر فاو را انجام میداد.
از دکل مخابراتی که در پایگاه موشکی بود، بالا رفتم. متوجه شدم از همان صبح عملیات یا شاید از شب گذشته، دو جاده البحارـ بصره و فاو ـ بصره زیر آتش شدید توپخانه ما قرار دارد. پشتیبانی دشمن از طریق این دو جاده به صفر رسیده بود، اما روی جاده سوم، حرکت دشمن دیده می شد. این جاده به کارخانه نمک منتهی می شد.
از بالای دکل که نگاه کردم، چندین هکتار زمین دیده می شد که اطرافش دژ بود و داخلش خاکریزهای کوتاه و حوضچه های نمک، لشگر ۱۷ تمام توان و تمرکزش را روی کارخانه نمک گذاشت. ناتوانی برد توپخانههای خودی برای پوشش «جاده ام القصرـ فاو» را می بایست گردانهای لشکر ۱۷ با مقاومت خود در کارخانه نمک جبران می کردند. ناگفته نماند که پوشش هوایی فاو از همان صبح روز عملیات به خوبی انجام میشد؛ و گرنه هواپیماهای عراق، فاو را به زمین سوخته تبدیل میکردند.
هواپیماهای جنگی دشمن، حجم قابل توجهی سورتی پرواز بر روی فاو داشتند. هر چه به تعداد سورتی پرواز اضافه میکرد، تعداد هواپیماهای بیشتری را از دست میداد. موشکهای ضد هوایی در بین نخلستان ها قرار گرفته بودند و در اختفای کامل آن طرف اروند، آسمان فاو را به خوبی پوشش می دادند. یگان موشکی در پایین کشیدن هواپیماهای دشمن خیلی موفق عمل کرد.
قبل از اینکه دشمن به هوشیاری کامل برسد و پاتک خودش را آغاز کند، گشت کوتاهی در فاو زدیم و موفقیت به دست آمده را بررسی کردیم. اوج هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروی هوایی، زمینی، و دریایی در پوشش دادن یکدیگر صورت گرفته بود و باعث چنان پیروزی شکوهمندی شده بود. با قدم زدن در فاو تمام خستگی ها و سوز و سرمایی که در هورالحمار تحمل کرده بودم از تنم خارج می شد.
خیلی زمان نگذشت که جنگ در فاو شروع شد. در واقع، ما پس از تصرف فاو میبایست برای نگه داشتن آن با دشمن می جنگیدیم. تصرف فاو با استفاده از غفلت دشمن انجام شده بود، ولی از این پس با دشمن هوشیار و زخم خورده طرف بودیم که برای حیثیت خودش می جنگید. دشمن از جایی ضربه خورده بود که به هیچ وجه فکرش را نمیکرد.
نیروهایش را از جبهه های دیگر فراخوان داده بود به سمت جاده ام القصرـ فاو؛ این تنها جادهای بود که به واسطه مسافت زیاد، زیر آتش توپخانه ما قرار نگرفته بود. دشمن تمام توانش را روی این جاده گذاشته بود و با پاتک های متعددی که روزهای بعد به شدت آن اضافه شد، میخواست از اینجا نفوذ و گسترش پیدا کند. تمام توان خود را گذاشته بود تا فاو را پس بگیرد.
نیروهای معاونت اطلاعات پا به پای گردانهای لشکر وارد کارخانه نمک شدند که باعث شد سرعت عمل آنها بالا برود. توانستیم کارخانه نمک را به تصرف در بیاوریم. وجود خاکریزهای متعدد و حوضچه های اطراف کارخانه نمک این امکان را به ما می داد تا با قرار گرفتن پشت آنها بتوانیم در مقابل تانک های دشمن، که هر روز به تعداد شان اضافه می شد، مقاومت کنیم.
دشمن تمام توان خود را روی جاده ام القصر گذاشته بود. باید هرچه زودتر برای مقابله با قبضه های منحنی زن که مرتب به آنها اضافه می شد و تلفات ما را زیاد می کرد، فکراساسی میکردیم؛ شروع به زدن کانال در کنار خاکریز ها کردیم.
حضور بچه های اطلاعات در کنار گردانهای رزمی با توجه به توانشان در تطبیق نقشه با زمین برای شناخت سمت آتش دشمن و هدایت آتش نیروهای خودی، کمک قابل توجهی برای گردانها بود. به همین دلیل معاونت اطلاعات در فاو، خصوصاً در چند روز نخست، فراتر از ماموریتش، که شناسایی بود، وارد عمل شد. پا به پای نیروهای گردان در مقابله با پاتک های عراق برای حفظ فاو جنگیدیم و تعداد قابل توجهی شهید دادیم؛ سلطان محمدی، محمد کاشانی مقدم، منصور سبزی، حسین حق گویان، محمد کاظم بابایی، علی اکبر نظری ثابت و حتی محمود مرادیان هم، که همراه با من تا روی دشمن در هورالحمار آمده بود شهید شد.
چه فرماندهان و نیروهای گردان، آن ها که در کارخانه نمک در کنار هم با دشمن جنگیدیم، میگفتند هر کدام از نیروهای معاونت اطلاعات برای ما حکم چشم را داشتند و اگر نبودند، ما مجبور بودیم با چشمانی بسته در زمینی که نمی شناختیم با دشمن بجنگیم.
شاهین خان پس از خواندن جزوه «هورالحمار کابوسم بود، فاو میزبانم» تمام آن روز عصر ساکت ماند. ایران خانم این حالت شاهین خان را می شناسد و به خوبی می داند که در درون شوهرش غوغایی باید باشد. شربت آبلیموی شیراز را از خیابانی در شهر کلن تهیه کرده که معروف به خیابان ایرانی هاست؛ شربتی را که همیشه این موقع ها جواب داده، آماده می کند و به سمت بالکن می رود. همین که لب شاهین خان تر می شود، رو به ایران خانم میگوید:« اگر نهال با این دکترارتباط داره، بگو بپرسه که این محمود آقا کجا ها آموزش دیده.»
ارسالی از برادر کلهر
ادامه دارد…
http://www.khaterateshohada.ir/?p=13810