- نویسنده : شفیق فکه، شبکه ایثار
- 27 سپتامبر 2020
- کد خاطره 13392
- 938 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
شفیق فکه، شبکه ایثار
موضوع: وفای به عهد
بعد از جنگ دوم كردستان ، كردها اطمینان نداشتند كه سپاه آنجا می ماند تا با سپاه همكاری كنند. بنابراین عده ای از پاسداران قرار گذاشتند كه خانواده هایشان را به آنجا ببرند تا كرد ها اطمینان پیدا نمایند . ایشان جزء اولین كسانی بودكه ما را برد . موقع رفتن مادرشان گفت: شما اینها (همسرتان)را نبرید . وقتی كه قرار باشد با ضد انقلاب در گیر بشوید ، به جای اینكه بروید از اسلام دفاع كنید ، از خانواده ات دفاع می كنی . شهید گفت: شما خیالتان راحت باشد من این كار را نخواهم كرد شب اولی كه به آنجا رسیدیم ، اتفاقاً درگیری شد . خودم روحیه ام خیلی خوب بود و نمی ترسیدم ، در خانه ای كه قرار بود مستقر شویم ، در گیری شد . ایشان رفت و پس از اتمام درگیری آمد و گفت: شما نترسیدید ؟ گفتم چرا بترسم ؟ اگر می خواستم بترسم كه نمی آمدم . خندید و گفت: تا درگیری شد ، حركت كردیم كه بیایم پیش شما ، تا شب اول نترسید ،یك دفعه به یاد حرف مادرم افتادم و بعد نشستم ، گفتم : نه من به مادرم قول دادم عوض اینكه بروم از خانواده ام دفاع كنم باید از اسلام دفاع كنم . همانجا ماندم و بعد از درگیری ها آمدم .
تهیه و تنظیم از: سروداودی، کد ۵۲۰
http://www.khaterateshohada.ir/?p=13392