- نویسنده : شفیق فکه، شبکه ایثار
- 22 آگوست 2020
- کد خاطره 13264
- 855 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
سرو داودی کد 520
موضوع : تدبیر نظامی و مدیریت
مدتی كه در سقز مستقر بو دیم ، یك دبیرستان دخترانه در نزدیگی ما وجود داشت كه وقتی تعطیل می شد ، یك سری حرفها ی ركیكی می گفتند . یكبار همراه آقای دُرچه ای در حال نگهبانی بودیم كه دو تا دختر جلو آمدند و حركات خیلی نا شایستی انجام دادند .آقای دُرچه ای به شدت ناراحت شد و گلنگدن را كشید تا شلیك كند . خدا لطف كرد كه جلویش را گرفتم . من به شهید رستمی قضیه را گفتم . ایشان گفت :كار خوبی كردی ،اگر كسی كشته می شد كوموله ها تمام این محل را محاصره می كردند و با خاك یكسان می كردند . اینها دنبال بهانه می گردند بعداً شهید رستمی به آقای دُرچه ای تذكر داد و همچنین نامه ای را با امضاء خودش به من اهداء كرد .
راوی:محمد محسن شعبانی
تهیه و تنظیم از: سروداودی، کد ۵۲۰
http://www.khaterateshohada.ir/?p=13264