×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

خاطرات سایت

خاطرات شهدا

امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Friday, 22 November , 2024  .::.  خاطرات منتشر شده : 0 خاطره
شهید ماشاءالله نیک فرد
شفیق فکه، شبکه ایثار

موضوع  خاطره: خاطرات مبارزاتی،سیاسی

سكوتی مرگبار محله را فرا گرفته بود حكومت نظامی بود واحدی حق نداشت بیرون منزل باشد. ولی طبق معمول من همسرم در حالی كه حجم زیادی از اعلامیه ها را زیر لباس پنهان كرده بودیم كوچه كوچه و خانه به خانه سر می زدیم و اعلامیه ها را پخش می كردیم.

حدود ساعت 11 شب بود او جلو جلو می رفت و من از پی او، برادر نیک فرد به خانه های سمت راست كوچه و من به خانه های سمت چپ كوچه نامه و اعلامیه می انداختیم.

سرگرم كار بودیم كه ناگهان صدای سم اسب ما را بر جا میخكوب كرد. در محله ما یک افسر گشت شاهنشاهی زورگو و خشن و بی رحم و بی منطق بود.

چند روزی بود كه فعالیت های شبانه مردم بیشتر شده بود و آن فرمانده شخصاً سوار بر اسب همراه چند تن از سربازانش همه جا را تا صبح زیر نظر می گرفت به طوری كه روزها فعالیت شبانه واقعاً سخت و تقریبا غیر ممكن بود.

صدای شیهه اسب و نعره افسر گشت سوی بر تن من و همسرم راست كرد. با صدای فریاد او همه سربازان به كوچه ریختند. همسرم بلافاصله مرا كشیده و همراه او پشت در یك خانه كه كمی به طرف داخل خانه عقب نشینی داشت ایستادیم. بدنمان را كاملًا به دیوار چسبانده بودیم تا دیده نشویم. صدای هولناك ضربان قلبمان را می شنیدیم. به طوری كه انگار قلبمان به حلقمان رسیده و عرق از سر و رویمان می ریخت. مرگ را جلوی چشم خودمان می دیدیم. من از شدت ترس تمام تنم آشكارا می لرزید. افسر سوار بر اسب و سربازانش دوان دوان به كوچه ریختند. اشهد خود را گفتیم من دیگر تاب نیاوردم و چشمانم را بستم و دستم را محكم در دست همسرم می فشردم و زیر لب خدا را به حضرت زهرا (س) قسم می دادم كه ناگهان صدای اسب نزدیك و نزدیكتر شد. از شدت وحشت نزدیك بود فریاد بكشم كه ناگهان برق ها قطع شد،اگر بگویم در آن لحظه خدا را با چشم خود دیدم اغراق نگفته ام.

با قطع شدن برق و تاریكی وحشت زای كوچه سربازان كه بیهوده به دنبال ما می گشتند خسته شدند، یكی از ته كوچه فریاد زد: قربان هیچ كس اینجا نیست. افسر گشت با عصبانیت غرید: لعنتی حتما گربه بوده است.

خاطره ای از شهید ماشاءالله نیک فرد  فرزند:  محمدباقر

نام راوی: جانعلی جان احمدی

محل مصاحبه: نامعلوم

منبع خاطره: سایت خاطرات شهدا

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.