- نویسنده : شفیق فکه، شبکه ایثار
- 04 آگوست 2016
- کد خاطره 11074
- 7845 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
شفیق فکه، شبکه ایثار
موضوع : خاطرات ورزشی
یک روز به اتفاق پدرم به منزل یکی از اقوام رفته بودیم. آنها یک پسری داشتند که از نظر سن و قد از من بزرگتر بود. پدرم گفت: بلند شو با او کشتی بگیر. پدر ایشان می گفت نه پسرم پسر شما را می زند. پدرم گفت: عیب ندارد باید به زمین بخورد تا کشتی را یاد بگیرد. کشتی را شروع کردیم تا می خواست مرا به زمین بزند پدرم گفت: گردنش را بگیر. تا گردنش را گرفتم. پشتش به خاک رسید. دوباره گفتند: بلند شو و یک کشتی دیگر بگیر. اما من قبول نکردم.
خاطره ای از شهید بابا محمد رستمی رهورد فرزند قربان
محل مصاحبه : نامعلوم
راوی: برادر حسن رستمی
منبع خاطره: سایت خاطرات شهدا
http://www.khaterateshohada.ir/?p=11074