برای ما در آن مقطع چیز عجیبی بود كه كارخانه ای با آن عظمت رها شده و خوب در كاترپیلار كلی لودر و بلدوزر بود. مقداری جلوتر رفتیم به پل راه آهن رسیدیم از كنار درختها كه می خواستیم عبور كنیم عراق چند گلوله زد كه می گفتند: خمسه خمسه است.
ما در همان درختها جلوی عراقی ها مستقر شدیم كه سمت راست روستایی به نام دهلاویه بود وقتی برای شناسایی رفتیم از برادر درچه ای پرسیدیم كه چكار كنیم
در اتاق دو عدد تخت و دو تا یخچال و قالیچه وجود داشت و همه چیز دست نخورده و افراد فرار كرده بودند. به دنبال نگهبان گشتیم كه علت خالی بودند كارخانه را بدانیم اما هیچ كس نبود . روبروی كارخانه روستایی بود كه به آنجا رفتیم و گفتند: عراقی ها خمسه خمسه می زنند و گفتند: نیروهای نگهبانی به شهادت رسیده اند و ما فرار كردیم و هیچ كس نیست.