نیروها توجیه بودند و می دانستند که ممکن است در همین فاصله، جسد شهید به دست نیروهای گشتی دشمن بیفتد. هرچه به ارتفاعات نزدیک تر می شدیم، باران تبدیل به برف و کولاک میشد. زمین و زمان، همه چیز دست به دست هم داده بودند و به یکباره شرایط تغییر کرده بود. درد و ناله دو مجروح و ناامنی راه، که تنها مسیر بود و پیچیده شدن شرایط، باعث شده بود تا از ادامه مسیر ناامید شویم.
روز سوم، نزدیک به نیمی از بچه هایی که برای آموزش آمده بودند، حذف شدند. در مجموع، کمتر از هفتاد نفر برای ادامه دوره نگه داشته شدند. سرعت کار و شیوه آموزش آن چنان با ریتمی تند انجام می شد که سه ساعت خوابیدن متوالی در ۲۴ ساعت به یک آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده بود.