کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت […]
می گفت شب جمعه ای که مادر شهیدی میخواست برود سر مزار پسرش آن زمان هم اگر یادتان باشه خیلی سخت بود با اتوبوس و سختی های که داشت بهشت زهرا میرفتند همین که امد سر کوچه دید مجلس روضه ای برپا است رفت داخل مجلس.
«اسماعیل فرجوانی» ،فرمانده ی تیپ یکم لشکر7 ولی عصرعجل الله تعالی فرجه بود. او قبل از شهادت در یکی از عملیات ها مجروح گردید و یک دستش قطع شد.