یک دوربین دید در شب در آنجا بود دوربین کشیدم و سنگر های عراقی را دیدم در همین حال در کنار سنگر های عراقی ها چند تا از پیکر شهدا ارمیده بودند حالم را دگرگون کرد از عملیات کربلای ۵ و۸ در آن نزدیکی ها جامانده بودند میخواستم دوستان شهیدم را صدا کنم آی بچه های گردان انصار بچه های گردان عمار بچه های گردان شهادت ...
تصميم گرفتم به جايي بروم كه صلاح است قرار شد با زنجاني ها باشم. مسير زيادي را با اتوبوس در مسير خاكي رفتيم. من پرده ها را ميكشيدم كه شادي مردم را نبينم چون ميدانستم خانوادههاي شهدا با اين صحنه بسيار ناراحت ميشوند.