زمانی که پشت خاکریز نشسته و منتظر ساعت شروع عملیات بودیم، فرمانده به تک تک بچه ها سر کشی کرد و برای ما توضیح داد که:« نیروهای تخریب دارن معبر باز میکنن. کارشون که تموم بشه، یه نیروی اطلاعات ـ شناسایی میاد و ما رو میبره پای معبر.»
دشمن تمام توان خود را روی جاده ام القصر گذاشته بود. باید هرچه زودتر برای مقابله با قبضه های منحنی زن که مرتب به آنها اضافه می شد و تلفات ما را زیاد می کرد، فکراساسی میکردیم؛ شروع به زدن کانال در کنار خاکریز ها کردیم.
موضوع: وفای به عهد بعد از جنگ دوم كردستان ، كردها اطمینان نداشتند كه سپاه آنجا می ماند تا با سپاه همكاری كنند. بنابراین عده ای از پاسداران قرار گذاشتند كه خانواده هایشان را به آنجا ببرند تا كرد ها اطمینان پیدا نمایند . ایشان جزء اولین كسانی بودكه ما را برد . موقع رفتن […]
موضوع خاطره: تواضع و فروتنی در روزهای اولی كه سپاه پاسدارن مشهد از باشگاه افسران به خیابان كوهسنگی اسباب كشی كرده بود شهید رستمی آمده بود تا جلو دژبانی ایشان را نشناخته و به ایشان اجازه ورود نداده بود. من دیدم كه آقای رستمی از در دژبانی برگشت، آمدم و از دژبان پرسیدم كه […]
با كمال تعجب مشاهده كردیم كه شهید بزرگوار، رستمی ، و دیگر برادران بدون پتو ، در حالیكه از شدّت سرما زانوهایشان را بغل گرفته اند ، به خواب رفته اند ، آنگاه خجل و شرمنده برگشتیم و ارزش پتوهایمان را بیشتر احساس كردیم .