پس از درگیری در نخلستان های روستای سادات دشمن را تعقیب کردیم. دشمن در بیابان های شمال روستای سادات نتوانست مقاومت کند و مجبور به فرار شد که در نتیجه تعدادی از خودروهای دشمن در رمل ها گیر کرد و در منطقه جا ماند.
روز سوم، نزدیک به نیمی از بچه هایی که برای آموزش آمده بودند، حذف شدند. در مجموع، کمتر از هفتاد نفر برای ادامه دوره نگه داشته شدند. سرعت کار و شیوه آموزش آن چنان با ریتمی تند انجام می شد که سه ساعت خوابیدن متوالی در ۲۴ ساعت به یک آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده بود.
وارد فرودگاه مهرآباد شدیم. بدون هیچ تشریفاتی با اتوبوس تا کنارهواپیمای باری رفتیم. من و اکثر بچه ها برای اولین بار بود که هواپیما را از نزدیک می دیدم. حدود ۷۰۰ نفر، همه سوار هواپیمایی شدیم که صندلی نداشت. کف هواپیما نشستیم و با هر حرکت، موج ایجاد میشد و روی هم می ریختیم.