زمانی که پشت خاکریز نشسته و منتظر ساعت شروع عملیات بودیم، فرمانده به تک تک بچه ها سر کشی کرد و برای ما توضیح داد که:« نیروهای تخریب دارن معبر باز میکنن. کارشون که تموم بشه، یه نیروی اطلاعات ـ شناسایی میاد و ما رو میبره پای معبر.»
کمتر از سه ماه مانده بود به عملیات والفجر ۸، جلسه توجیه ماموریت در پادگان انرژی اتمی برگزار شد. فرمانده اطلاعات ـ عملیات، آقای میرجانی، بر محرمانه بودن ماموریت تاکید داشت. اطلاعات قابل توجهی داده نشد ـ می بایست آخرین تماس با خانواده یا ارسال نامه را داشته باشیم.
داشتم از سنگر فرماندهی خارج میشدم که ازم خواست نقشه منطقه را که در دست داشتم، باز کنم. دستورش را اجرا و نقشه را پهن کردم. او انگشتش را روی آبزیادی گذاشت و گفت:«قرارگاه معتقده کلید عملیات آزادسازی مهران اینجاست. توکل به خدا کنید و کار رو شروع کنید تا زودتر به نتیجه برسیم.»
ما در همان درختها جلوی عراقی ها مستقر شدیم كه سمت راست روستایی به نام دهلاویه بود وقتی برای شناسایی رفتیم از برادر درچه ای پرسیدیم كه چكار كنیم